، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

یدونه دختر مامان وبابا

عکس عکس

دخترم میخواد بره مهمونی با نیوشا جون این دوتا چه جیگرننننننننننننننننننن این جا هم آرنیکا خانوم رفته تولد این لباساشم مامان جونش از مکه براش آورده این جا هم با آقاجونش داره میره عروسیییییییی آقا جون عجب کلاهی دارییییییی ...
24 اسفند 1392

مکه رفتن مامان جون و باباجون

عزیزم سوم بهمن مامان جون و باباجون با خاله شیوا رفتن مکه ماهم رفتیم دامغان پیش دایی مهدی و دایی ابوالفضل که تنها نباشن اول آش پشت پا پختیم خیلی هم خوشمزه بود بعداز 10 روز مامان جون اینا اومدن خیلی دلمون براشون تنگ شده بود عزیزم شما هم کلی سوغاتی گرفتی بلا چون تنها نوه بودی دیگه اینم عکس روز برگشتشون ...
20 اسفند 1392

لیمو شیرین خوردن آرنیکا

مامانی فدات بشم عاشق لیمو شیرینی اینجا هم خودت لیمو رو از بشقاب بابایی برداشتی داری با تمام اشتها میخوری محکمم گرفتی نمیزاشتی ازت بگیرم   ...
20 اسفند 1392

چند تا عکس ملوس از دخترم

عزیزم الان شما داره 9 ماهت میشه این عکسا مال 3 ماهه اخیره که نبودیم جوجو بقیه در ادامه مطلب فدات بشم مامانی عاشق این قورباغت هستی تا میشینی روش دستت رو روی دکمه اهنگش میزنی و تند تند خودت رو تکون میدی اینجا هم میخواستی بابایی رو بخوری هههههههههه قربونت بشم چترت و گرفتی عروسکات خیس نشن مامانی ...
20 اسفند 1392

دوباره اومدیم

سلاااااام به همه دوستان ما یه مدت تقریبا طولانی نبودیم ولی دیگه اگه خدا بخواد زود زود میایم و مطلب میزاریم تو این مدت آرنیکا کوچولو خیلی شیطون شده و دیگه وقتی برای مامانش نمیزاره تا بیام پای لپ تاپ.تو این مدت هم یلدا شد هم مامان جون اینا رفتن مکه هم یه عالمه اتفاق دیگه حالا عکسارو میزارم با توضیحاتش
20 اسفند 1392

اولین غلت زدن

دخترم ٧ آذر یعنی وقتی ٥ ماه و ١٤ روزت بود تونستی کامل غلت بزنی . من توی آشپزخونه بودم وقتی اومدم دیدم غلت زدی کلی ذوقیدم اینم درست لحظه ی بعد از غلت زدنت بود که ازت عکس گرفتم خودتم تعجب کرده بودی عششششششششششششششششق ...
24 آذر 1392