، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

یدونه دختر مامان وبابا

سال 1392

سلاااااااااااااااااااااام دختر گل مامان وبابا عیدت مبارک عشقم. امسال عید رو هم مثل هر سال رفتیم دامغان تا سال تحویل رو با بقیه خانواده جشن بگیریم با این تفاوت که امسال شما هم بودی اما توی دل مامانی. گلم همه وقتی منو دیدن تعجب کردن انتظار نداشتن که اینقده بزرگ شده باشی آخه توی دوران بارداری همه بار اول بود که میدیدنم و دفعه قبل که دامغان بودم شما نبودی عشقم. دایی ابوالفضل و دایی مهدی هم معلوم بود که خیلی دوستت دارن آخی دایی ابوالفضل میگفت میخواد عیدی هاش رو جمع کنه تا برات عروسک بخره امسال عید به خاطر شرایطم یکم سخت بود برام آخه شما بزرگ شدی و من خیلی سخت میتونم بشینم و بیشتر دوست دارم دراز بکشم آخه کمرم خیلی درد میگرفت اما ت...
19 فروردين 1392

آخرین روزهای سال 1391

سلام دختر گلم امروز شما 24 هفته و 6 روزه هستی.تکونهات خیلی زیاد تر وقوی تر شده .شبها اکثرا خوابت رو میبینم وقتی از خواب بیدار میشم خیلی حس خوبی دارم مشتاق روزی هستم که در آغوش بگیرمت عزیزم. دیگه داریم کم کم به سال 92 نزدیک میشیم سالی که شما به دنیا میای عزیزکم.امروزسه شنبه 24 اسفنده وما جمعه  صبح میریم دامغان پیش مامانبزرگ اینا و سال نو رو اونجا هستیم و5 عید برمیگردیم چون بابایی باید بره سرکار. خلیی خوشحالم که عید میریم دامغان خیلی دلم برای مامان و بابام و داداشی هام تنگ شده این روزا دارم خونه رو تمیز میکنم که مثلا خونه تکونی کرده باشم اما امسال با وجود شما یکم برام سخت شده و خیلی زود خسته میشم.شبا هم خیلی سخت خوابم می...
22 اسفند 1391

دومین عکس سونو گرافی

عزیزم الان شما 21 هفته و 2 روز داری و این دومین عکس شماست.مامانی قربونت بره که اینقدر واضح افتادی عزیزم.برای سونو دوم رفتم هاشمی عطار که خیلی ماهر بود . راستی شما داشتی انگشت شصتت رو میخوردی واین برام خیلی جالب بود ...
22 اسفند 1391

روزهایی که نبودم

دخترکم یه مدت تقریبا طولانی نتونستم بیام و چیزی بنویسم به همون دلیلی که برات گفتم عزیزم اما دوباره شروع میکنم به نوشتن برای شما دختر قشنگم توی این مدت کارهای زیادی کردیم مثلا رفتیم سرویس چوبت رو خریدیم عزیزم خیلی خوشگله رنگش سفید و صورتیه تختت هم مدل نوزاد و نوجوان گرفتیم من خیلی از مدل سرویس چوبت خوشم اومده امیدوارم تو هم دوست داشته باشی عشقم. بعدش هم با بابایی رفتیم و یکسری از وسایلت رو خریدیم.آخه قرار شد مامانبزرگ اینا(مامان و بابای من ) پول بدن و ما طبق سلیقه خودمون برات خرید کنیم عشقم.نمیدونی چه حس قشنگیه که وقتی میری و لباساو وسایل کوچولو برات میخریدم .هم من هم بابایی کلی ذوق کردیم . اما وقت کم آوردیم و قرار شد بقیه خ...
22 اسفند 1391

وبلاگ جدید

سلام به دختر قشنگم .عزیزم وبلاگ قبلیت با مشکل مواجه شد و من دیگه نمیتونستم اونجا چیزی بنویسم برای همین این وبلاگ جدید رو درست کردم تا ادامه ی خاطراتمون رو اینجا بنوسم البته اون قبلی هم هست و پاکش نمیکنم. پس از ٢١ هفته اینجا هستیم باهم آدرس وبلاگ قبلی http://melika767.niniweblog.com/ ...
22 اسفند 1391