ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭﻣﺪﻡ
ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﯿﺎﻡ ﻭﺑﻼﮒ ﻭ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺰﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﺎ ﺧﺒﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺎﻡ ﻭ ﻋﮑﺴﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺗﻮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻡ
نویسنده :
ملیکا
18:40
آرنیکا مایو میپوشه
عسلم قراره آخر شهریور بریم بندر انزلی برای همین رفتم برات مایو خریدم اومدیم خونه تنت کردم تا مطمئن بشم اندازته اینقدر جیگرررررررررررررررر شدی که نگو میخواستیم بخوریمت .بازم طبق اون قضیه لباس نو پوشیدنت دیگه نمیذاشتی در بیارم میخواستی بازی کنی منم از فرصت استفاده کردم و ازت عکس گرفتم البته دیگه نمیتونیم با گوشی ازت عکس بندازیم چون میای گوشی رو میگیری برای همین مجبوریم با دوربین بگیریم اینم کیفیتش مثل گوشی بالا نیسن ...
نویسنده :
ملیکا
12:08
روز دختر
عزیززززززززززززززم عششششششششششششششق روزت مبارک مامانی . دختر یکی یدونه من خدا رو شکر میکنم برای بودنت کنارمون وقتی هستی همه چیز قشنگ تره دیگه هیچ روزی مثل روز قبل نیست و تکراری در کار نیست. یکی یدونه بابایی .هر روز وقتی بابا از سر کار میاد و تو بدو بدو میری طرف در تا بابا بغلت کنه و کلی خودت رو لوس میکنی و برای بابا میخندی و خستگی بابا در میره. دیدن خنده هات .دیدن راه رفتنت و دویدنت دنبال بابا.دیدن روز به روز بزرگ شدنت.دیدن بابا و مامان گفتنت .دیدن بازیکردنت با بچه ها و همه ی چیزای دیگه از تو باعث میشه هر روز وهر روز خدا رو برای داشتنت برای سالم بودنت شکر کنیم . دوست داریم دخترم اینم کادوی بابا برای یدونه دخترش یه عروسک ...
نویسنده :
ملیکا
12:01
دخترم لباس ندیده
قربونت برم مامانی وقتی یه لباس نو تنت میکنیم کلی ذوق میکنی و همش دور خونه میچرخی .یکی اگه ندونه چقدر لباس داری فکر میکنن تا حالا لباس نو ندیدی هههههههههههههههههههه اینجا این لباس و برای بار اول تنت کردم اینقدر خوشحالی که نمیذاشتی دیگه از تنت در بیارم خخخخخ ...
نویسنده :
ملیکا
11:48
یک شب تابستونی
آرنیکاخانومه ما عاشق پارک و سرسره هست ولی یه کوچولو از تاپ میترسی اونم فکر میکنم چون به تاب خودت عادت داری یه شب وقتی بردیمت پارک نزدیک خونه گذاشتیم خودت راه بری وااااااااااااای بیچارمون کردی از بس راه میرفتی همش من وبابایی دنبالت بودیم اصلا دو دقیقه نمی ایستادی به بچه ها و وسایل توجهی نداشتی فقط راه میرفتی آخر منو بابا نشستیم و از دور نگات میکردیم و حواسمون بهت بود .میرفتی اون دورا و به ما نگاه نمیکردی با یه آقاهه دوست شده بودی و نمیدونم بهش چی میگفتی کلی هم مردم میومدن بوست میکردن . الهی فدات بشم اینم چندتا عکس از اون شب ...
نویسنده :
ملیکا
11:44
چندتا از عکسای آرنیکا
آرنیکا تو پارک ملت مشهد آرنیکا تو قطار در حال برگشت به مشهد (از این درجه 2 ها گرفته بودم تا صندلیهاش رو بکشم تا راحت بتونی برای خودت بچرخی ) اینجا نزدیک شدیم و په په خوشگل پوشیدی خوشگل مامانشهههههههههههه آرنیکای من در حال تاپ بازی ...
نویسنده :
ملیکا
14:15
کارهای آرنیکا
عزیزکم شما الان 13 ماهه هستی و این کارایی هست که تا الان شما انجام میدی. کلمه بابا و ماما و دد و گاهی آبه وقتی داری میری جایی بای بای میکنی لیلیلی حوضک هم برای خودت میکنی هم برای ما چشمای همه ی عروسکات رو نشون میدی وقتی میگیم بالا کو با دستات بالا رو نشون میدی. فقط خودتو عروسکات و بوس میکنی بقیه رو میزنی خخخخخخخخخخخخخ خود شیفته ای حسین حسین میکنی دالی میکنی. دنبال بازی دوست داری و دنبال ما میکنی الو میکنی. دستات رو به معنی الهی شکر بالا میبری. شونه رو به معنای شونه کردن موهات به موهات میکشی. وقتی میگم آرنیکا جیش کردی دستت و به پوشکت میزنی و میکشیش. کشو هات رو باز میکنی و لباسات وبیرون میریزی. مروچ...
نویسنده :
ملیکا
14:09
3 چرخه سواری آرنیکا
اینجا هم تو خونه مارو قانع کرد که دورش بدیم ...
نویسنده :
ملیکا
13:33